افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته نیاز شدید به مراقبت شدن نشان می دهند که به رفتار سلطه پذیر و متکی بودن منجر میشود چون آنها خود را بی عرضه می پندارند، از احتمال جدایی یا صرفاً مجبور به تنها بودن شدیداً میترسند . این افراد معمولاً زندگی خود را بر مبنای دیگران استوار میکنند و برای اینکه آنها را درگیر خود نگه دارند به نیازها و نظرات خود اهمیت کمتری میدهند. بنابراین، امکان دارد که آنها در انتخاب همسر کورکورانه عمل کنند آنها به خاطر ترس از دست دادن حمایت، اغلب نمیتوانند به طور مناسب از دست دیگران عصبانی شوند، که معنی آن این است که شخصیتهای وابسته در روابطی که از لحاظ روان شناختی یا جسمانی بهره کش است، باقی مانند. آنها بدون مقدار زیادی توصیه و اطمینان ،آفرینی به سختی می توانند تصمیمات روزمره ساده بگیرند زیرا به خود اطمینان ندارند و حتی در صورتی که مهارتهای شغلی یا توانایی های دیگری را پرورش داده باشند احساس عجز میکنند آنها تا وقتی که لازم نباشد مستقل باشند شاید عملکرد خوبی داشته باشند. اختلال شخصیت وابسته نیاز فراگیر و بیش از حد به مراقبت شدن که به رفتار سلطه پذیر و متکی بودن و ترس از جدایی منجر می شود، در اوایل بزرگسالی شروع میشود.
۱) بدون مقدار زیادی مشورت با دیگران و اطمینان آفرینی آنها در تصمیم گیریهای روزمره مشکل دارد.
۲) نیاز دارد دیگران مسئولیت اغلب زمینهای مهم در زندگی او را برعهده بگیرند.
۳)در ابراز مخالفت با دیگران مشکل دارد زیرا میترسد کمک یا تأیید را از دست بدهد. (توجه : ترسهای واقع بینانه از مجازات را منظور نکنید ،
۴)در شروع کردن پروژه ها یا انجام دادن کارها به طور مستقل مشکل دارد به علت فقدان اعتماد به نفس در قضاوت کردن یا تواناییها و نه فقدان انگیزش یا انرژی ۵) برای کسب مهرورزی و کمک دیگران از هیچ کوششی فروگذار نمیکند تا حدی که داوطلب انجام دادن کارهایی میشود که ناخوشایند هستند.
۶) وقتی تنهاست، به علت ترس اغراق آمیز از اینکه نتواند از خودش مراقبت کنند، احساس ناراحتی یا درماندگی می کنند.
۷).وقتی رابطه نزدیکی قطع میشود فورا رابطه دیگری را به عنوان منبع مراقبت و حمایت جستجو می کند.
به صورت نا معقولی دلمشغول ترس از رها شدن به حال خودش برای مراقبت کردن از خویش است. برآوردها حکایت دارند که اختلال شخصیت وابسته در ۱ تا ۲ درصد جمعیت روی میدهد و در زنان شایع تر از مردان است ، این تفاوت جنسیتی ناشی از سوداری جنسی در تشخیص نیست بلکه ناشی از شیوع بالاتر در زنان دارای برخی صفات شخصیت نظیر روان رنجور خویی و تطبیق پذیری است که در اختلال شخصیت وابسته برجسته هستند . در افراد مبتلا به اختلال شخصیت کاملاً شایع است که تشخیص همایند اختلالات خلقی و اضطرابی و همین طور اختلالات خوردن نیز داشته باشند. و چند ویژگی اختلال شخصیت وابسته با ویژگی های اختلالات شخصیت مرزی نمایشی و دوری جو همپوش هستند. به همان گونه که اشاره شد شخصیت های وابسته خیلی سخت میتوانند جدایی در روابط را تحمل کنند، زیرا وقتی به حال خودشان رها میشوند احساس بی کفایتی میکنند و نیاز دارند از آنها مراقبت شود. عوامل علیتی: برخی شواهد حکایت دارند که صفات شخصیت وابسته به مقدار کم تحت تأثیر عوامل ژنتیکی قرار دارند . به علاوه، چند صفت شخصیت ،دیگر مانند روان رنجورخویی و تطبیق پذیری که در اختلال شخصیت وابسته برجسته هستند نیز مؤلفه ژنتیکی دارند . احتمال دارد که افراد دارای این آمادگیهای تا اندازه ای ژنتیکی برای وابستگی و مضطرب بودن خیلی مستعد عوارض نامطلوب والدین خودکامه و بیش از حد محافظت کننده باشند (والدینی که به استقلال و تفرد فرزندشان کمک نمیکنند و در عوض، رفتار وابسته را تقویت میکنند این ممکن است باعث شود که کودکان باور کنند برای رفاه خودشان به دیگران متکی و آدم های بی کفایتی هستند . نظریه پردازان شناختی معتقدند که طرحواره های ناسازگارانه زیربنایی این افراد عقایدی را درباره ضعف و شایستگی و نیاز به دیگران برای بقا شامل میشود نظیر اینکه من کاملاً عاجزم» و «فقط در صورتی می توانم عمل کنم که به آدم با کفایتی دسترسی داشته باشم یک و شواهد تجربی اخیر این فرضیه را تأیید می کند که این عقاید مخصوص افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته هستند.
همسر وابسته
سارا مادر ۳۲ ساله دو فرزند که حسابدار مالیاتی نیمه وقت است،شب بعد از اینکه شوهرش میشل پس از یک سال و نیم زندگی زناشویی با او بدرفتاری جسمانی و بعد خانه را ترک کرد، شب هنگام به مرکز بحران مراجعه نمود. گرچه میشل هرگز به فرزندانش صدمه جسمانی وارد نکرده بود اما بارها وقتی مست بود آنها را به این کار تهدید کرده بود. سارا در مورد ،آینده بسیار مضطرب و نگران به نظر میرسید و نیاز داشت به او بگویند چه کاری انجام دهد. او میخواست شوهرش برگردد و به نظر می رسید در مورد بدرفتاری جسمانی او نگران نیست. در آن ،زمان میشل ساکن بیکار در یک برنامه درمانی روزانه بود که به سوء مصرف کنندگان مواد اختصاص داشت. او تقریباً همیشه تندخو و آماده انفجار» بود. با اینکه سارا شغل پردرآمدی داشت در مورد اینکه بتواند به طور مستقل زندگی کند، ابراز نگرانی میکرد. او می دانست که وابسته بودن به شوهرش که با عنوان «بازنده واقعی» به او اشاره میکرد احمقانه است. او رابطه مشابهی با شوهر اول خود داشت که او و فرزند اولش را هنگامی که ۱۸ ساله بود ترک کرده بود سارا در چند ماه گذشته بارها تصمیم گرفته بود به این زندگی زناشویی خاتمه دهد ولی نمی توانست خود را به انجام این کار راضی کند. او تهدید به ترک می کرد، اما وقتی موقع آن میرسید از فکر اینکه بدون میشل باشد در بدنش احساس درختی و در معده اش احساس آشوب میکرد.